هرگز نگفتم نكته اي جز از سر عشق
هرگز نبوييدم گلي جز گلپر عشق
در اين ره پر صخره ، با پايي پر از زخم
هرگز نپوييدم رهي جز معبر عشق
با اينكه تنهـا مانده بودم بيــن يك شهر
هرگز نجستم دلبري جز دلبر عشق
با سينه اي سوزان لبي عطشان ، عطشان
شهدي ننوشيدم به غير از شكر عشق
فرهاد اگر بنوشت با خون نام شيرين
من هم نوشتم نام تو با جوهر عشق
در اين نيستان غريب و خشك و بي روح
از بي وفايي ها ، نوا هم شدكر عشق
محمد شجاعي ابري
چاپ شده در دفتر شعر نواي اصفهان ۱۳۹۱
برچسب : نویسنده : محمد شجاعی ابری nava بازدید : 181
هرگز نمي گويم سخن ، جز از سر عشــق
هرگز نمي بويم گلي ، جز گلپــر عشق
در اين ره پر صخره ، با پايي پر از زخم
هرگز نمي پويــم رهي جز معبر عشق
با اينكه تنهـا گشتــه ام در بيــن يك شهـــر
هرگز نمي جــويم دلي جز دلبــر عشق
با سينه اي سوزان ، لبي عطشان عطشان
شهدي نمي نوشم به غير از شكر عشق
در اين نيستان غريب و خشك و بي روح
آواي شادي مرد و من گشتـــم كر عشق
فرهاد اگر بنوشت با خون نام شيرين
من مي نويســم نام تو با جوهـــــر عشق
محمد شجاعي ابري
چاپ شده در دفتر شعر نواي اصفهان ۱۳۹۱
برچسب : نویسنده : محمد شجاعی ابری nava بازدید : 179
شهيد حاج حسين خرازي | |
---|---|
محل تولد | اصفهان، ایران |
تاریخ تولد | ۱۳۳۶ |
محل شهادت | شلمچه، خوزستان، ایران |
تاریخ شهادت | ۸ اسفند ۱۳۶۵ |
محل دفن | اصفهان، منتهی الیه شمال غربی گلستان شهدا، قطعه شهدای کربلای ۵ |
لقب | حاج حسین |
تابعیت | ایرانی |
رسته نظامی | فرمانده لشكر |
یگانهای خدمت | سپاه پاسداران انقلاب اسلامی |
حضور در عملياتهاي | جنگ ایران و عراق عملیات طریق القدس |
کارهای مهم | تاسیس لشکر پیاده 14 امام حسین (ع) اصفهان |
کارهای دیگر | مسئول اسلحه خانه کمیته انقلاب در زمان پیروزی انقلاب |
شهيد حاج حسین خرازی (زادهٔ ۱۳۳۶ در اصفهان)، از فرماندهان جنگ تحميلي عراق بر ضد ايران بود. وی در ۸ اسفند ۱۳۶۵ در عملیات کربلای پنج به شهادت رسيد
اين بزرگ مرد در سال ۱۳۳۶ در يكي از محله هاي فقیرنشین شهر اصفهان متولد شد. مذهبی بودن والدین ، از کودکی تاثیر زیادی در تربیت وی و ورود به محافل مذهبی داشت.
در کنار گذران دوران تحصیل عمومی، به آموزشهای دینی هم میپرداخت. به تدریج به مسائل سیاسی آشنایی پیدا کرد و بدان علاقمند شد. در این زمینه علاقه زیادی به مطالعه جزوات و کتب اسلامی داشت. در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی در مشهد اعزام شد. در آنجا فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت داشت. پس از مدتی بالاجبار وی را به همراه عدهای دیگر به عملیات ظفار (عمان) فرستادند. وی این سفر را معصیت میدانست . در سال ۱۳۵۷ به دنبال صدور فرمان حضرت امام خميني ( ره ) مبنی بر فرار سربازان از پادگانها و سربازخانهها، او به همراه برادرش از خدمت سربازی فرار کردند. در این مدت، وی دائماً در پی فعالیتهای انقلابی بود و با تشکلهای انقلابی محل درتماس بود.
وی همراه با پیروزی انقلاب اسلامی، درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامی و مبارزه با ضد انقلاب داخلی بود. وی به خاطر روحیه نظامی و استعدادش در این زمینه مسؤولیتهایی را در اصفهان پذیرفت و با شروع فعالیت ضدانقلابیون در گنبد، مأموریتی به آن خطه داشت.
شهيدخرازی در اوج درگیریهای کردستان به آنجا رفت، بعد از تسخیر کردن شهر سنندج (همراه با شهيد علي رضائيان فرمانده قرارگاه تاکتیکی حمزه) به عنوان فرماندهی گردان ضربت که از قویترین گردانهای آن زمان محسوب میشد، وارد عمل شد. در تسخیر شهرهای دیگر کردستان از قبیل دیواندره، سقز، بانه، مریوان و سردشت نقش مؤثری ایفا نمود.
شهيد خرازی در شروع جنگ در کردستان حضور داشت. پس از یک سال فعالیت در کردستان راهی منطقه جنوب شد و به عنوان فرمانده اولین خط دفاعی که مقابل عراقیها در جاده آبادان-اهواز در منطقه دار خوئين تشکیل شده بود و بعداً درمیان رزمندگان به «خط شیر» معروف شد؛ منصوب گشت. این خط نه ماه در برابر سربازان عراقی دفاع کرد، در حالی که از نظر تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی در مضیقه بودند.
در عملیات شکست حصر آبادان، فرماندهی جبهه دارخوئين را به عهده داشت و دو پل حفار و مارد را که عراقیها با نصب آن دو پل بر روی رود کارون، آبادان را محاصره کرده بودند، به تصرف درآوردند.
شهيد خرازی در آزادسازی بستان مانور عملیاتی محكمي را با دور زدن عراقیها از چزابه و تپههای رملی و محاصره کردن آنها در شمال منطقه بستان انجام داد و پس از عملیات طریقالقدس بود که تیپ امام حسین متشکل از رزمندگان اصفهان تشکیل شد. چیزی نگذشت که این یگان به لشکر ارتقاء یافت و شهيد خرازی به مقام فرماندهی آن رسید.
لشكر امام حسين به فرماندهي آن شهيد دلاور در عملیات فتحالمبین نیروهای عراق را در جاده عینخوش حدود ۱۵ کیلومتر دور زد و آنها را غافلگیر نمود. یگان او در عملیات بیتالمقدس جزو اولین لشگرهایی بود که از رود کارون عبور کرد و به جاده اهواز – خرمشهر رسید و در آزادسازی خرمشهر سهم به سزایی داشت.
پس از آن در عملیات مختلفی همچون رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۴ و خیبر در سمت فرماندهی لشکر امام حسین شرکت داشت.
در عملیات خیبر كه توام با صدمات و مشقات زیادی بود. عراقیها، منطقه را با اقسامی از جنگافزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بودند که شهيد خرازی همچنان مقاومت نمود و حاضر به عقبنشینی و ترک موضع خود نشد، تا اینکه یک دست او در اثر اصابت ترکش قطع گردید و به عنوان مجروح به عقب فرستاده شد.
در عملیات والفجر ۸، لشکر امام حسین که تحت فرماندهی او بود به عنوان یگان عمل کنندهای قوی، لشکر گارد جمهوری عراق را تسلیم خود کرد و پیروزیهایی را در منطقه فاو و کارخانه نمک که از پیچیدهترین مناطق جنگی بود، کسب کرد.[۴]
وی فرماندهی عملیات کربلای ۵ را عهدهدار بود. لشکر او در این عملیات با عبور از خاکریزهای هلالی که در پشت نهر جاسم از کنار اروندرود تا جنوب کانال ماهی ادامه داشت شکست سنگینی به عراقیها وارد آورد. عبور از این نهر علاوه بر تثبیت مواضع فتح شده، عامل سقوط یکی از دژهای شرق بصره بود که در کنار هم قرار داشتند.
شهيد حسین خرازی سرانجام در روز ۸ اسفند ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ به خيل عظيم شهدا پيوست و به آرزوي ديرينه خود رسيد . این شهید در قطعه شهدای کربلای۵ در منتهی الیه شمال غربی گلستان شهدا ي اصفهان دفن گردید. در طرفین قبرش دو قطعه سنگ یادبود ازشهيدان جاويد الاثر حاج رضا حبیب اللهی و مصطفی ردانی پور(که جنازه شان پیدا نشده) وجود دارد. يادش گرامي و راهش پر رهرو
« | همواره سعیمان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم، که شهدا راهشان، راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند.... ما لشکر امام حسینیم، حسینوار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین(ع) را در آغوش بگیریم، جز این نباید کلامی و دعایی داشته باشیم که «الّهُمَّ اجعل مَحیایَ، مَحیا محمدّ و آلِ محمد و مَماتی، مَماتَ محمّد وَ آلِ محمد»
| » |
برچسب : نویسنده : محمد شجاعی ابری nava بازدید : 182
ديد پيـــــــــــري كارواني در رهــــــــي گفت اميرش را چه سو ره مي نهي
آن اميرش گفت ، كه اي مانده به راه وي هنوز اندر ســـــراب چرخ وچــــاه
ما كه مي بينـــــــي همه اندر رهيــم ره به ســوي قبر پيـــــران مي نهيم
گر نمي ترســـــــي تو هم با ما بياي تا گــــذاريمـت در آن وادي به جـــــاي
پيـــــر چـــــون آگاه شد از قصـــــــد او گشت معلومـــش پيـــــــام حــرف او
رنگ از رخســـــــاره اش ناگــه پريــــد چهره اش آشفت و رخ در هم كشيد
گفت من بهــــــــر سفــــــر آمـــاده ام جامـــه خـود را مهيــــــــــــــا كرده ام
چنـــــد مانـــده چشـــــم بر راه و درم كي ز تــــرس مرگ جامــــه مي درم
ليكــــــن اي رعنــــــا جـوان نيــك روي اي كه داري از جـــوانـــي آبـــــــــروي
گــــــر زيــــارت مي روي ادراك كـــــــن نغمــــــه هر قبـــــــر را پــــــــژواك كن
تا كه بينــــــــي چند آنجا ببــر و شيـر گشتـه اندر دامــن صحــرا اسيـــــــــر
چون كـــلام پيــــــــر تا اينجـــا رسيـــد اشـــــك را بر گونه هـــــــاي ميـر ديد
ما همــــه با مرگ چون همسايه ايــم بر لب اين جــــــام هم پيمـــــانه ايم
لحظه اي با ما و لختــــي با شماست اين طنيــن با هر نوايــــــي آشناست
محمد شجاعي ابري ‹‹ نـــوا ››
چاپ شده در دفتر شعر نوای اصفهان ۱۳۹۰
نـــــــوا...برچسب : نویسنده : محمد شجاعی ابری nava بازدید : 235